معنی شهردار سابق تهران
حل جدول
محمدباقر قالیباف
شهردار اسبق تهران
محمدباقر قالیباف
شهردار کنونی تهران
محمدعلی نجفی
شهردار
رئیس بلدیه
گویش مازندرانی
درخت شمشاد، شهردار شهر
لغت نامه دهخدا
شهردار. [ش َ] (اِخ) نامی یا لقبی ایرانی. (یادداشت مؤلف). رجوع به احمدبن محمدبن احمدبن شهردار المعلم الاصبهانی شود.
شهردار. [ش َ] (نف مرکب، اِ مرکب) شهردارنده. نگهدارنده ٔ شهر. نگهبان بلد. (فرهنگ فارسی معین). حافظ نظم کشور. متقدمان این کلمه را از صفات سلطان می شمرده اند همچون شهرگیر و جز آن:
گردن هر مرکبی چون گردن قمری به طوق
از کمند شهریار شهرگیر شهردار.
فرخی.
|| صیاد. کسی که صید طیور میکند. (ناظم الاطباء). || رئیس بلدیه. رئیس شهرداری. مسؤول اداره ٔ امور شهری.رجوع به شهرداری شود.
شهردار. [ش َ] (اِخ) ابن شیرویه. مؤلف کتاب فردوس الاعلی و زین الائمه عبدالسلام بن محمدبن علی الخوارزمی الفردوسی بسبب روایت این کتاب معروف بفردوس شده و صاعدبن یوسف خوارزمی از عبدالسلام مذکور روایت کرده است. (یادداشت مؤلف). ابومنصور شهرداربن شیرویه ٔ همدانی محدث دیلمی الاصل. نسبش به ضحاک بن فیروز صحابی رسد. او راست: مسندالفردوس در حدیث. (از اعلام زرکلی ج 2 ص 418). حاجی خلیفه او را ملقب به حافظ و گردآورنده ٔ اسانید مسند الفردوس دانسته که در 4 جلد بوده است. و وفات او را به سال 558 هَ. ق. یاد کرده است. رجوع به کشف الظنون شود.
سابق
سابق. [ب ِ] (اِخ) مؤلف قاموس الاعلام از تذکره ٔ «تراجم احوال شرقیون » ویلیام بیل نقل میکند: میرزا یوسف بیک متخلص به سابق شاعری درویش سیرت بود و بسال 1098 هَ. ق. درگذشت، برادر او از صاحب منصبان در بار اورنگ زیب عالمگیر بود. (قاموس الاعلام ترکی).
فرهنگ معین
نگه دارنده شهر، رییس شهرداری. [خوانش: (~.) [په.] (ص فا.)]
فرهنگ عمید
رئیس شهرداری،
[قدیمی] نگهدارندۀ شهر، نگهبان شهر،
فارسی به انگلیسی
Burgomaster, Mayor
فارسی به عربی
بلدیه، رییس البلدیه، رییس المجلس
فرهنگ فارسی هوشیار
حافظ نظم و شهر
فارسی به ایتالیایی
sindaco
معادل ابجد
1529